6. مهارتهای زندگی (3)
داشتم با چرخ خیاطی کار میکردم . ...... بقیه اش را میتوانید حدس بزنید : " مامان منم یکی بزنم ؟ " " مامان تورو خدا فقط یه دونه " " مااااااماااااااان " " بزنم " " ؟؟؟؟؟ "
پارچه نداشتیم ، رفت و تعدادی مقوا که قبلا مربع مربع بریده بود را آورد و شروع کرد به دوختن آنها به هم . مواظبش بودم .. احتیاط های لازم را توضیح دادم ..... دستش را اجازه نداشت نزدیک سوزن ببرد و چون مقوا بود کلا صاف می ایستاد و نیازی نبود که با دست آن را محکم نگه دارد ... همین طور دوخت و دوخت .
و نتیجه اش این شد :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی